دیروز به همکلاسی گفتم وقتی این ترامپ مارمولک میگه دو هفته وقت میدم بعد وارد جنگ میشم بدون امروز یا فرداست که حمله کنند. فکر میکنه خیلی زرنگه اما من مدتهاست میدونم چه موجود پلیدیه، الان هم دورخیز کرده برا جایزه صلح نوبل، میخواد پایان جنگ روسیه _ اوکراین و ایران _ اس. رائی.ل رو به نام خودش تموم کنه و بگه من به دنیا آرامش بخشیدم. متظاهر مردم فریب!
امروز صبح که بیدار شدیم فهمیدیم فردو و نطنز و اصفهان رو بمباران کرده. 
همونی که فکر میکردم شد.
مدتها بود درباره اش با دکتر حرف میزدم و اون میخندید و میگفت نه بابا، از این خبرها نیست.
سال قبل تابستون که بالتازار پذیرش کاناداش اومد، مردد بود که بره یانه؟ بهش گفتم بی معطلی برو، در یکسال آینده ابرهای سیاهی رو میبینم که به سمت ما میان.
دو ماه قبل به همکارها گفتم که کمی بیشتر با هم مهربان باشید، معلوم نیست سال دیگه این موقع کنار هم باشیم یا نه.
بازم نوستراداموس درونم بیدار شده.....
ادامه مطلب ...هنوز نصب درب های سرویس بهداشتی و حمام تمام نشده، دیروز اومدند درب و چهارچوب جدید رو با فوم روی دیوار تثبیت کردند و امروز قراره بیان برای کارهای نهایی ونصب قاب دور درب ها.
دیروز نتونستم پسرها رو توی اتاق خواب زندانی کنم. در نتیجه مثل مهندس ناظر کاملا کار رو کنترل کردند. شانس آوردم که نصاب ها که یک زن و شوهر بودند که از گربه نمی ترسیدند. و زیبایی داستان اونجا بود که زن و مرد دوشادوش همم کار می کردند درحالیکه بالای پنجاه و پنج سال سن داشتند.
پنجشنبه شب همه جا رو تمیز کرده بودیم دوباره دیروز همه جا کثیف شد. دوباره جارو و گرگیری و شستشو. من و همکلاسی کاملا له هستیم. جمعه رفته بودیم خونه مادرشوهر برای حمام کردن. امروز هم باز باید لباس برداریم و بریم اونجا. عجب وضعی شده ها.
****
همسر سرایدار اومده دم درب تا پاکتی رو تحویل بده، بهش میگم چرا رنگ و روت پریده و بیحالی؟ میگه همش سردرد دارم و نمتونم بخوابم. میپرسم چرا؟ میگه از وقتی سرم ضربه خورده اینجوریم. میدونم چون افغانه نمیتونه هر دکتری بره چون توانایی پرداخت ویزیت رو نداره. میگم سرت چجوری ضربه خورده. دکتر رفتی؟ خنده ی تلخی میکنه و میگه همسرش کتکش زده و پول ئکتر رفتن هم نداره. میگم بذار ببینمش من میدونم و اون. میگه نه تو رو خدا چیزی بهش نگید.
و من پر از خشمم.....
****
امروز صبح با تپسی اومدم شرکت. راننده یه پسر جوون بود که حال خوبی نداشت. نمیدونم خمار الکل بود یا مواد. دست راستش و نیمه ی راست صورتش به همراه گردن که توی دید من بودند پر بودند از جای چاقو . روی دستش و صورتش و سرش زخم های سطحی جوش خورده داشت اما روی گردنش دو جای عمیق بریدگی همراه با بخیه خودنمایی میکرد. روی لاله ی گوشش یه تتوی طرح ستاره داشت و پشت گردنش یه بارکد تتو شده بود. دوست داشتم ببینم اگر اون بارکد رو اسکن کنم چیزی هم نشون میده یا نه. سعی کردم به خودم بقبولونم که طرف یه تصادف سنگین داشته و این زخم ها از اثرات اون تصادفه اما ظاهر و نوع گویش راننده اجازه نمیداد خوش خیالیم رو ادامه بدم.
اول ازم خواست کرایه رو به کارتش بزنم. من قبول نکردم و گفتم سیستمی پرداخت میکنم. بعد از روی سوال هاش فهمیدم تازه یک هفته است که توی تپسی استخدام شده.
تمام مدت یاد الهه بودم. و البته یاد اون قاتلی که دفعه قبل توی اسنپ دیده بودم. واقعا برام عجیبه که هیچ نظارتی بر استخدام راننده ها نیست. چه فاکتور امنیتی برای سوار شدن در این وسایل نقلیه وجود داره؟
****
چرا جدیدا هر مردی که زنی رو میکشه سعی داره با مذهبی یا ناموسی نشون دادن قتل، گناه رو به گردن مقتول بیندازه و خودش رو تبرئه کنه. چه معنی میده دست زنت رو از مچ قطع کنی چون قهرمان مچ اندازی بوده و ادعا کنی عکس های بی حجاب از خودش توی صفحات مجازی منتشر کرده. خوب برو طلاقش بده. گاهی فکر میکنم از عصر هجر تا امروز فقط ظاهر آدمها عوض شده اما فکر و روحشون هنوز تکامل نیافته.
****
خدایا سپاسگزارم بابت اینکه با مردی نامرد زندگی نمیکنم. سپاسگزارم که هنوز از آدمیت دور نشدم.
اونایی که ازدواج نکردید برید خدارو شکر کنید چون نداشتن همسر هزار بار شرف داره به اینکه بخواهید با یک موجود وحشی زندگی کنید.
درب های توالت و حمام رو داریم عوض میکنیم. درب رو سفارش دادیم و اومده، امروز هم اوس بنا اومده که چهارچوب در رو دربیاره و گچ کاری ها رو انجام بده تا فردا نصاب بیاد درب ها رو نصب کنه.
الان خونه تماما خاکه، گربه ها توی اتاق خواب زندانی هستند.
از اونجایی که من میخواستم چهارچوبهای کهنه عوض بشه، کار سخت تر شد، داریم درب های پلی وود نصب میکنیم.
دوستان قدیمی میدونند که ما وقتی این خونه رو خریدیم یکسری بازسازی انجام دادیم. ولی نمیدونند که یک سال و نیم بعد وقتی عید خونه نبودیم، یکی از شوفاژها ترکید و کلا خونه رو آب جوش برد، من همیشه موقع تعریف کردنش میگم اون روزی که سیل اومد خونه مون، بگذریم از باقی ماجرا، از بعد از اون اتفاق کم کم داریم بعضی چیزها روکه داغون شدند، دوباره اصلاح میکنیم.
کسی که درب ها رو بهش سفارش دادیم دیشب دستگیره ها رو آورده بود خونه تحویل بده، فهمیدیم دخترش رو آورده بیمارستان نزدیک خونه ما برای تزریق داروی ام اس. از همکلاسی پرسیدم چرا اینجا؟ گفت دکترش اینجا رو معرفی کرده، گفتم زنگ بزن بذار باهاش حرف بزنم.
زنگ که زد پدرش گوشیش رو داد به دخترش و من باهاش صحبت کردم. اول اسم دکترش رو پرسیدم و بعد هم فهمیدم داروش رو خیلی گرون خریده. بهش شماره یکی از دکترای معروف رو دادم و گفتم که جدیدا داره بیمار جدید میپذیره، حتما برو پیشش، برای دارو هم یه معرفی نامه از دکترت بگیر، توی انجمن ام اس هم عضو بشو بعد برو بیماریهای خاص پرونده تشکیل بده، اینجوری قیمت داروت یک دهم میشه، البته اگه بره پیش دکتری که بهش معرفی کردم خودش راهنماییش میکنه.
کلی باهاش حرف زدم، بهش امید دادم و گفتم ببین من الان هشت ساله فهمیدم، دارو میگیرم، زندگیمو میکنم و هرچند گاهی با خستگی زیاد، اما همچنان سعی میکنم ادامه بدم، نا امید نشم و از مسیر زندگی لذت ببرم. بهش گفتم یکی فشارخون بالا داره، یکی دیابت داره، یکی کلیه اش خوب کار نمیکنه، یکی کم شنوا یا کم بیناست، اینم یه بیماری مثل بقیه، باید بپذیریش و باهاش مدارا کنی.
دکتر من، که خدا خیرش بده، از اول راهی رو که بشه هزینه های درمان رو کم کرد بهم نشون داد، متاسفانه این دکتر به قول بیمارش دل خجسته ای داشته و نه تنها راه درست رو نشونش نداده، بلکه فرستادتش یکی از بیمارستانهای خصوصی بسیار گرون. میتونم بپذیرم که برای یک جراحی خاص که در عمر هر انسانی ممکنه فقط یک بار پیش بیاد، دکتر این کار رو بکنه، اما برای بیماری که سالی دو مرتبه باید این درمان رو انجام بده، واقعا بی انصافیه که جیب بیمار رو با جیب خودش مقایسه کرده. اونم بیماری که به اندازه کافی بابت بیماریش استرس داره، چه برسه به اینکه بخواد استرس تامین هزینه های درمان رو هم به دوش بکشه.
*****
دنیا پره از انواع آدم ها، خوب، منفعتطلب، بد، ظالم، مظلوم، خودخواه، خیرخواه، خبیث، منصف، ایثارگر، فرصت طلب و .....
هربار که با هرکدوم از این آدم ها مواجه میشیم باید یادمون بمونه که مشت نمونه خروار نیست! مدل های دیگه ای از آدم ها هم وجود دارند.
****
خدایا شکرت که صبرم زیاد شده، نشستم وسط خاک ها و به خونه ای که مملو از خاکه نگاه میکنم و عین خیالمم نیست که چجوری باید همه چیز رو تمیز کنم.
چون میدونم که:
این نیز بگذرد!
دوستانِ دوره ی لیسانس یه گروه تلگ.رامی زدند و هر کسی ، اونی رو که ازش خبر داشته اضافه کرده توی گروه.
حالا بعد از حدود بیست و پنج سال، دیدن چهره افراد و تغییراتشون و دیدن تصویر بچه هاشون واقعا جذاب و جالبه. آقایون اکثرا پیر و شکسته شدند اما خانم ها ، به برکت بوتاکس و جراحی های زیبایی بیشترشون خوشگل تر و جوون تر شدند. البته باید بگم ما نسلی بودیم که با سبیل و ابرو و صورت دست نخورده میرفتیم دانشگاه. خوب حق بدید که الان ظاهرمون بهتر از اون وقتا باشه.
****
هفته قبل پنجشنبه نوبت تزریق داشتم. یکی دو روزی خسته بودم.
****
یه همکاری میگه: جون میده تو توی جمعی باشی که آدم یه کم آب جو خورده باشه و حسابی سر به سرت بذاره. زود از کوره در میری. بهش میگم برا همینه که من در جمعی که توش این چیزا خورده بشه شرکت نمیکنم. میگه چرا؟ خیلی مومنی؟ میگم نه. از تماشای بی ظرفیتی آدم ها و دیدن چهره واعی بدون نقابشون از زندگی نا امید میشم.
****
به همکار دیگه ای که داره ناز یه همکار تنبل رو میکشه و ازم خواسته کمک کنم تا کار اون انجام بشه میگم: چرا خودش کارش رو انجام نمیده. میگه آخه نمیتونه. میگم. اوکی اون بخش از حقوقش که مربوط به این کاره بدید به من به جاش کارش رو من انجام میدم. میگه نمیشه که.... میگم منم نمیتونم. این کار شما کوتوله پروریه. تا یکی خودش رو لوس میکنه و میگه نمیتونم میگید عیب نداره فلانی انجامش بده. به جای این کار بفرستیدش دوره تا بتونه کار خودش رو خودش انجام بده یا عوضش کنید. بین آدمی که نمیخواد با کسی که نمیتونه کاری رو انجام بده فرق هست. اگر نتونه و کمک بخواد من کمکش میکنم ولی وقتی نمیخواد انجامش بده، منم مجانی به جاش کار نمیکنم.
نمیدونم چرا بعضی ها فکر میکنند خیلی زرنگند و بقیه گوششون درازه.
****
خسته ام. خیلی. هر روز توی محیط کار بحث اینکه جنگ میشه یا نمیشه به پاست. واقعا کلافه میشم. یکی نیست بگه از کجا مطمئنید فردا زنده ایم یا نه. بیاید یه کم با هم مهربون تر باشیم.