واگویه

روزهای بعد از این

واگویه

روزهای بعد از این

نرم نرمک میرسد اینک بهار

هوا اونقدر بهاریه که حتی دود و آلودگی هم نمیتونه حال خوب آدم رو کثیف کنه.

امروز آخرین روزیه که اومدم سر کار. فردا رو مرخصی گرفتم. توی خونه انگار بمب منفجر شده. هنوز کارهای خونه تکونی تموم نشده، پنجره آشپزخونه رو قراره  عوض کنیم و امروز میخوان بیان برا نصب. 

تازه بعدش میخوام شیشه ها رو تمیز کنم و البته خونه رو.

****

سخته رو به روی تو کسی بشینه که حتی زحمت نمیکشه حسادتش رو پنهان کنه.حسادت به چی؟ هنوز نفهمیدم.  با مرخصی گرفتنت هم مشکل داره در حالیکه کارش چیز دیگه است و  سمتش هم پایین تر. اما پررویی و وقاحتش خیلی  زیاده.

****

یکی از همکار ها که پوست صورتش مشکل داشت صورتش رو لیزر کرده و کامل باند پیچی شده اومده، بهش میگم  انگار با مرد نامرئی رو به رو شدم.

****

خونه ما نزدیک یه بیمارستان شلوغه. در نتیجه دور و اطراف هیچ وقت جای پارک پیدا نمیشه، راننده های اسنپ همیشه میگن وای شما چجوری توی این محل زندگی میکنید،  قیمت خونه تون توی سرش میخوره بابت بیمارستان، چرا اینجا رو خریدید و ..... اونها فقط معایب رو میبینند و مزایا به چشمشون نمیاد.

اول اینکه من که صبح زود میرم سر کار به دلیل شلوغی محل هیچ وقت حس ترس و ناامنی ندارم. هر ساعتی از شبانه روز رفت وآمد توی محل ما امنه.

دوم اینکه روزهایی که شلوغی و سر و صدا در شهر زیاده، مثل چارشنبه سوری که جنگه یا تاسوعا و عاشورا که از سر و صدا آدم دیوونه میشه، محله ما ساکت و آرومه.

سوم اینکه اگر شب یا نصف شب به کار درمانی نیازمند بشیم، بیمارستان دم دسته و تا الان بارها به کارمون اومده.

چهارم اینکه همیشه یه پلیس اینجاست و درنتیجه کیف زنی و موبایل دزدی و سرقت خیلی خیلی نادره.

پنجم اینکه وقتی برق دم به دقیقه قطع میشد ما قطع برق خیلی کمی رو در محله داشتیم.....

اگر بخوام از مزایای این محل بگم همچنان میتونم ادامه بدم اما خوب اینا چیزاییه که به چشم بقیه نمیاد دقیقا مثل سلامتی که تا وقتی از بین نره هیچکس قدردانش نیست.

بیایم در سال جدید سعی کنیم در هر چیزی خیرش رو ببینیم نه شرش رو.....

به شخصه همکار بد روبه رویی رو با وجود همکار خوب کناری در ذهنم حذف میکنم.

****

خدایا شکرت که مدیرعامل فهمیده  و خوش قلبی دارم که واقعا انسانه، هرچند که صبوری بیش از حدش گاهی میره روی اعصابم چون باعث سوءاستفاده یه عده افراد بی جنبه میشه. خوبیش به نقطه ضعفش در!


نظرات 3 + ارسال نظر
نازی پنج‌شنبه 30 اسفند 1403 ساعت 15:11

عه رافائل خانوم پس نزدیک بیمارستان عرفان نیایش منزلتونه.من هروقت میرم اونجا میگم طفلی همسایه های بیمارستان. آخه رو چه حسابی اونجا که بافت مسکونی داره یک همچین بیمارستانی ساختن. هرچند شنیدن نام سهامدارش کارشون رو توجیح میکنه.

ما که بچه بودیم تدی فیلم های هندی نشون می‌دادند کسی که پول و قدرت داره، تمام قوانین رو دور میزنه، بزرگ که شدیم فهمیدیم ایران یه هندوستان مدرنه!

مامان فرشته ها سه‌شنبه 28 اسفند 1403 ساعت 09:44 http://Mamanmalmal.blogfa.com

منم فیلم مرد نامرئی رو دیدم و جالبه همش فکر میکردم داستان واقعی هست.
پستتون انرژی دلچسبی داشت عین همون نسیم دل انگیز بهاری. لحظات زندگیتون دلنواز و دل انگیزتر باد

ممنون از شما، پاینده باشید.

ربولی حسن کور دوشنبه 27 اسفند 1403 ساعت 12:54 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
مرد نامرئی من بودم شاید می‌گفتم مومیایی
پس اگه خواستیم بیاییم خونه تون ماشینو کجا پارک کنیم؟

سلام. فیلم مرد نامرئی یادتونه که طرف با صورت باندپیچی شده میرفت بیرون؟ مومیایی که باندپیچی نبود!
باید از قبل بگید تا ما بهتون بگیم که چه کار کنید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد