واگویه

روزهای بعد از این

واگویه

روزهای بعد از این

من و تمام این لحظه ها

بعد از اون واکسن کرونا و اون حمله ی بیماری، دیگه هیچوقت اون آدم قبلی نشدم. قدرت حرکتم روز به روز کمتر میشه، با ورزش و دارو خودم رو سرپا نگه میدارم ولی اتفاقات اطراف و استرس ها آروم آروم توانم رو کم میکنه.

کپلچه آلرژیش عود کرده و همکلاسی بردتش دکتر، از اونجا زنگ زدند که زیر سرمه و حرفای دکتر رو گفتند. علاوه بر عود آلرژی دکتر گفته گوشش قارچ داره و باید ساکشن بشه، به همکلاسی گفتم از بس اون ایرپاد توی گوششه، میوفته زمین، برمیداره میگذاره توی گوشش. همکلاسی میگه هان، راست گفتی، اصلا به فکرم نرسیده بود.

امون از دست بچه ها و جوون های الان!

من خونه با قشنگ خان و سیاه تنهام. باد ملایمی میوزه و طناب آویزون پرده رو تکون میده و صدای ضربه خوردن پرده به پنجره باعث میشه موسیقی زیبایی شکل بگیره. 

فردا صبح میرم فیزیوتراپی پا، بعد از تموم شدن  این فیزیوتراپی باید برم ویس تراپی!

یه مدتیه که هی غذا توی گلوم گیر میکنه، شبا هم از شدت سرفه از خواب بیدار میشم، سه شنبه رفتم دکتر متخصص حنجره و بلع، با یه دستگاه داخل حنجره ام رو نگاه کرد و گفت چیزی نیست فقط به شدت ملتهبه، گفت پای تلفن حرف زیاد میزنی و عصبانی میشی؟ بغض داری؟ به جای گریه بغض میکنی، توی یکسال گذشته استرس و ناراحتی شدیدی داشتی که بریزی توی خودت؟ 

گفتم مادرشوهرم سرطان گرفته و اصولا آدمی هستم که عصبانیت و غصه هام رو قورت میدم. سر کار هم یکسالی هست که یه آدم روانی خیلی اذیتم میکنه، یکی از همون مردهای سنتی که دوست ندارند با یه مدیر خانم کار کنند.

دکتر گفت: شش جلسه ویس تراپی،  نخوردن قهوه، چای، بستنی، چیپس و پفک، لواشک، غذای سرخ کردنی، آب سرد، صاف نکردن گلو، اجتناب از دود سیگار، قلیون، اسپند و عطر و ادوکلن و مواد شیمیایی و شوینده ها و به ویژه استرس و عصبانیت!

خنده ام گرفت، گفتم چشم!

*****

سیاه هر روز صبح زود( زمستونا ساعت شش صبح، جدیدا ساعت پنج صبح) میاد بالای سرم و اونقدر مامان مامان میگه تا بلند شم. یکریز و یک بند. گاهی دلم میخواد خفه اش کنم‌ اما وقتی قیافه اش رو میبینم تمام عصبانیتم از بین میره!

*****

خواهرشوهر رسید مقصد، مادرشوهر دوباره تنها شد، امروز ناهار پیشش بودیم، با همکلاسی موهاشو که تازه دراومده، مرتب کردیم.

*****

خدایا شکرت که همدیگه رو داریم، شکرت که یاد گرفتم راحت و بی خیال حرف و قضاوت مردم زندگی کنم، شکرت که زنده ایم و میتونیم کار کنیم. هفته ی قبل به همکلاسی میگم خسته ای،  یه کم استراحت کن! میگه وقتی مردیم فرصت برای استراحت زیاده، الان باید تا میتونیم زندگی کنیم و زندگی یعنی کار و تلاش!

نظرات 6 + ارسال نظر
طلابانو چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 ساعت 18:03

من یکی از نزدیکانم سرطان داشت و گلوش بابت مصرف دارو به شدت ملتهب شده بود. قرقره کردن شربت دیفن هیدرینات (یه همچین چیزی. نمیدونم. شبیه به این بود. ) مشکل را حل کرد. فکر کنم به داروخونه بگید بهتون میگه. یعنی منم رفتم داروخونه اینو گفتم و فهمید و بهم داد.

ممنون از راهنماییت عزیزم.

بهار شیراز چهارشنبه 10 اردیبهشت 1404 ساعت 13:19

سلام رافائل جانم...من هم مدتی حس میکردم که چیزی تو گلوم گیر کرده ، به دکتر گوارش مراجعه کردم اندوسکوپی کرد، تشخیص ورم معده داد. در صورتی که هیچگونه علائمی نداشتم، کوهی از دارو برام نوشت که خدا رو شکر بعد از مصرف داروها، رفع شد. شما هم از امکانش بود یه دکتر متخصص داخلی برو...
مراقب خودت باش عزیزم

سلام بهار جونم. اتفاقا دکتر هم گفت که اگر تونستی به یه متخصص گوارش هم سر بزن

سمیه یکشنبه 7 اردیبهشت 1404 ساعت 10:27

سلام سلام امیدوارم زودتر خوب شین اولش خواستم بگم پستتون تحویل بدین تا کمتر اذیت شین بعد با خودم گفتم چرا اصلا مگه به اونه کارشناس باشین کسی اذیت نمی کنه ادم های بیمار روانی خوب می شن پس دعا می کنم که اون همکارتون به راه راست هدایت بشه و ادم شه
و من به شدت با همکلاسی موافقم که زندگی یعنی کار و تلاش هر چند در عمل به خاطر سبک زندگی کارمندی خیلی یاد نگرفته باشم کار و تلاش زیاد رو

من و اون مدیر کارخونه ی مردم آزار در یک رده هستیم و زیر نظر مدیرعامل. کسی نمیتونه اون یکی رو اخراج کنه.
کار و تلاش فقط منظور کار منجر به درامد نیست. تلاش برای بالا بردن سطح آگاهی و دانش. کار برای بهبود شرایط خود و دیگران.

شیرین یکشنبه 7 اردیبهشت 1404 ساعت 09:53

سلام رافی جان
توروخدا انقدرصبوری نکن چرااجازه میدی اذیتت کنه
روانیه بره تیمارستان!
اصلا ملاحظشو نکن اگه میشه اخراجش کن یا حداقل یه حرکتی بزن بشینه سرجاش مردک!
یه زمانی یه همکارخانوم روانی داشتم که به هیچ صراطی مستقیم نبود چاره ای نداشتم همکارم بود ومن تازه کار
ولی شما مدیری میتونی

سلام
من و اون مدیر کارخونه ی مردم آزار در یک رده هستیم و زیر نظر مدیرعامل. کسی نمیتونه اون یکی رو اخراج کنه.
میدونی که صبر من حدی داره ولی نمیخوام به راحتی هم کنار بکشم.

ربولی حسن کور شنبه 6 اردیبهشت 1404 ساعت 14:58 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
ویس تراپی را نشنیده بودم تا به حال!
امیدوارم مشکل حنجره هم هرچه زودتر حل بشه

سلام.
شبیه فیزیوتراپیه اما مخصوص حنجره.

ترانه جمعه 5 اردیبهشت 1404 ساعت 20:10 http://2ndtaraaaneh.blogsky.com

گفته همکلاسی من رو به این فکر انداخت که واقعا آیا زندگی یعنی کار وتلاش؟ یا این زندگیی هست که شرایط اقتصادی و عادتها وادارمون میکنه بهش تن بدیم.
سگ ما مورفی، هم همینطوره صبحهای تعطیل نیمتونیم زیاد توی تخت بمونیم غر می زنه که یعنی وقت بیدار شدنه!

کار و تلاش فقط منظور کار منجر به درامد نیست. تلاش برای بالا بردن سطح آگاهی و دانش. انجام فعالیت های جدید. یاد گرفتن حرفه های دیگه. مثلا همین یادگیری کار با هوش مصنوعی. یادگرفتن نجاری و ....کار برای بهبود شرایط خود و دیگران. مثل فعالیت های خیریه. همه ی اینها تلاش و فعالیت هستند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد