واگویه

روزهای بعد از این

واگویه

روزهای بعد از این

سلامی دوباره

ده روز سخت رو پشت سر گذاشتم. سه روز هفته ی قبل نرفتم سرکار. شنبه دوباره حالم بد شد و شب دکتر و سرم. دکتر گفت کرونا گرفتی و باید مراقب باشی و همینکه بهتر میشی شروع نکنی به فعالیت زیاد.

دو روزه دورکاری میکنم. همینکه صبح کله سحر بیدار نمیشم و راه نمیفتم سمت شرکت و بعد از ظهر یکساعت توی راه نمیمونم، خودش کلی برام انرژی ذخیره میکنه.

ندیدن بعضی همکاران هم حال آدمو بهتر میکنه. نمیدونم چرا بعضی از جوون های امروزی نه احترام به بزرگتر رو بلدند و نه حاضرند اشتباهاتشون رو بپذیرند. صد رحمت به بچه های شهرستان. بعضی بچه های تهران بی ادبی رو با صمیمیت اشتباه گرفتند.

دیروز همکلاسی رفت کپلچه رو ثبت نام کنه. گفتند هزینه ثبت نام صد و پنجاه و چهار میلیون تومانه. فکر کنم شهریه دانشگاه آزاد خیلی ارزونتر باشه.حالا خوبه آخرین ساله و امسال دیپلم میگیره.

اردیبهشت داره تموم میشه و امسال هم شمال نرفتم. قسمت نبود دیگه.

باید کمی از خاطرات بچگیم بنویسم. بچگی که دیگه بچه های الان نمیتونند درک درستی ازش داشته باشند.

خدایا شکرت که هنوز نفس میکشم و صدای آواز گنجشک ها روی درختان رو میشنوم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد