واگویه

روزهای بعد از این

واگویه

روزهای بعد از این

جمعه نوشت.

به طور اتفاقی یه قسمت از سریال آبان رو دیدم، همون که ثابت به آبان گوشواره میده، بعد یه لنگه رو آبان میندازه گوشش و اون‌یکی رو میگه خودت بنداز گوشم. جالب اینکه  تمام این مدت یه شال روی سر آبان بود. انگار داشتم یه فیلم کمدی تخیلی  میدیم که ملقمه ای از سریال های ترکی، داستانهای فهیمه رحیمی  و فیلمنامه های  آبکی و پولکی که تهیه کنندگانش  یکسری آقازاده خواب زده هستند، بود.

بعد از اون تاسیان شروع شد و بعد پایتخت.

چقدر خوشحال شدم که اصولا تماشاچی تلویزیون نیستم. 

به قول مامان خدابیامرزم: آمدم خانه بابو که دلم وا بو، بیدیم خانه بابو بدتر از خانه ما بو!

دیگه از اون دوتا نمیگم که واویلا.....

****

خواهرشوهر توی این هفته برمیگرده کشور استکبار جهانی،  دوباره مادرشوهرجان تنها میشه. خوب شد که اومد و همدیگه رو دیدند وگرنه معلوم نیست با این اوضاع دوباره کی میتونه بیاد ایران.

*****

یکی از اقوام مادری همکلاسی سکته کرده، خواهر و برادر هیچکدوم حاضر نشدند برن دیدنش، مادرشوهر یواشکی به من میگه اگر من بمیرم اینا طرف رو راه نمیدن؟ میخوان چه کار کنند، گفتم اولا که خدا بهت عمر بده، دوما که رابطه دوطرفه است، حتما اون آدم کاری کرده یا حرفی زده که اینارو ناراحت کرده ، سوما که چرا باید غصه  روزی رو  بخوری که نیستی! بی خیال مادرجان. خودشون میدونند به عملشون.

نمیدونم این مادرها چرا نمی‌خوان قبول کنند که بچه هاشون دیگه بچه نیستند،  بزرگ شدند، میانسالند، دو روز دیگه پیر میشن.

*****

دلم شمال رفتن میخواد اما با این وروجک ها نمیدونم چه کنم. دخترخاله میگه بیارشون شمال، من اما..

*****

ظرف خاک سیاه توی بالکنه، ظرف خاک قشنگ توی اتاق، زمانی که من خونه نیستم هردو از یه ظرف استفاده میکنند، (اونی که توی اتاقه) ولی وقتی من خونه باشم، سیاه میره جلوی در بالکن و اونقدر مامان مامان میکنه تا در رو باز کنم که بره دستشویی! 

دقت کنید که میگه مامان نه میو! منم دچار توهم نشدم، هر کس میاد خونه ی ما از تعجب شاخ درمیاره، مخصوصا وقتی می‌بینند که من با این دو تا حرف میزنم و اونا هم با میو میو  و مامان مامان گفتن، منظورشون رو به من میرسونند. 

بازم به قول مامانم: زبون لال رو فقط مادر لال میفهمه.

*****

نمیدونم کتاب سق.وط ۷۹ رو خوندید یا نه! اگر نخوندید حتما بخونید، این روزها با اتفاقاتی که در حال وقوعه همش یاد این کتاب میفتم.‌

*****

بلاگ اسکای داره منو از دوباره نوشتن پشیمون میکنه، نمیدونم چشه؟ هی قطع میشه، دسترسی ناقصه، یادداشت ها رو منتشر نمیکنه و .....




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد