واگویه

روزهای بعد از این

واگویه

روزهای بعد از این

کوچه ی دوطرفه

توی دود و آلودگی شدید، با سردرد و سوزش گلو از شرکت برگشتم خونه.

روی تخت دراز کشیدم  تا کمی استراحت کنم، قشنگ و سیاه رفتند نشستند پشت پنجره اتاق و شروع کردند برای  کبوتران صدا درآوردن. 

پسر همسایه بغلی داره با صدای بلند موسیقی رپ گوش میده و همسایه طبقه بالایی هم داره جاروبرقی میکشه، توی این شرایط خوابیدن بیشتر مثل یه شوخیه! با خودم میگم بلند شو و تنبلی رو بذار کنار و تا اومدن همکلاسی، ورزشت رو انجام بده،

اما فکرم میره به سالهای دور، اون وقتایی که توی کارخونه کار میکردم، به رفاقت های اون دوران، به همکارانی که اگرچه رفیق نبودند اما دوست بودند و میشد توی روزهای تنهایی روشون حساب کرد.

راستش دلم لک زده برا دوستان و دوستی های جدید. 

ای کاش میشد به نسل جوان گفت که دوستی یه خیابون نیست که یک طرفش تابلوی ورود ممنوع نصب کنی اما هروقت خودت دلت خو است ازش خلاف رد بشی.

نمیشه بگی کسی از من سوال نپرسه ولی خودت دائما سوال های خصوصی بپرسی. نمیشه در مورد ظاهر دیگران نظر بدی اما بگی خوشم نمیاد کسی در مورد ظاهرم سوال کنه.

نمیشه با کسی دوست باشی اما بهش حسادت کنی.

نمیشه یه روز با دوستت خوب باشی و یه روز بهش بی محلی کنی.

نمیشه در ظاهر ازش تعریف کنی و پشت سر، بشینی پیش بقیه و بدش رو بگی.‌

نمیشه توی خوشی همراهش باشی و وقت غصه خوردناش، بگی میخوام از انرژی های منفی دور بمونم. 

دلم برای جوون ها میسوزه چون انگار بلد نیستند چطور با دیگران تعامل کنند. در عین حال که اطرافشون حسابی شلوغه، اما واقعا تنها هستند.

چقدر خوب که روزهای قدیم تر رو دیدم. من آدمی هستم که دوست داره با دیگران رفاقت کنه، اما این روزها آدم ها از رفاقت گریزانند.

.

.

سیاه صدام می زنه، باید بلند شم و برم سراغ بادیگرام و با پریجهان ورزش کنم.

پ.ن. پریجهان مربی ورزشه.  اپلیکیشنی داره به اسم بادیگرام  که با پرداخت حق عضویت میتونی توی خونه باهاش ورزش کنی.

خدایا سپاسگزارم که طعم رفاقت های ناب رو چشیدم.

نظرات 5 + ارسال نظر
ربولی حسن کور دوشنبه 15 بهمن 1403 ساعت 11:39


من برای شوخی گفتم
راضی نیستم به زحمت بیفتین.

شما به من لطف دارید، خودم هم نوشته هاتون رو خیلی دوست دارم.

ربولی حسن کور دوشنبه 15 بهمن 1403 ساعت 10:15

کامنتها تایید شدند
آیا پست جدیدی در راه است؟

بله بله،
نوشته های قدیم تر شما هم در حال خواندن هستند.

مریم یکشنبه 14 بهمن 1403 ساعت 22:58

سلام خانم رافایل شب تان خوش.چرا من نمی توانم وبلاگ شما را پیدا کنم و باید وارد وبلاگ اقای دکتر شوم و از آنجا وارد وبلاگ شما شوم اگر دوست داشتید ممنون میشوم راهنمایی ام کنید

سلام عزیزم.
راستش منم دقیق نمیدونم. آدرس وبلاگ رو برات میذارم. با آدرس وبلاگ قبلی فرق داره.
https://vaaguyeh.blogsky.com

مهدیه یکشنبه 14 بهمن 1403 ساعت 17:41

سلام رافائل جان
چه خوب که دوباره برگشتین
دلم براتون تنگ شده بود

سلام مهدیه جان. ممنون از محبتت

ربولی حسن کور شنبه 13 بهمن 1403 ساعت 17:33 http://Rezasr2.blogsky.com

سلام
نسل جدید واقعا با ما فرق دارند.
نگران وقتی هستم که باید این مملکت را بچرخونند

سلام آقای دکتر.
واقعا چی میخواد بشه؟ من سر کار همکارهای دهه هفتادی دارم از نوع رفتارشون دائم توی شوک هستم. نمیدونم نودیا بیان سر کار چجوری میشن.
تک فرزندانی که خیلی هاشون حتی تک نوه هستند.‌
دنیا داره ترسناک و ترسناک تر میشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد