دیروز که رسیدم خونه قشنگ و سیاه مثل همیشه اومدند دم در استقبال.
منم مثل همیشه شروع کردم به قربون صدقه رفتن و سلام و علیک و نوازش کردن پسرا.
تا اینکه چشمتون روز بد نبینه، نگاهم افتاد به میز تلویزیونی که تلویزیون روش نبود و افتاده بود زمین، جلوی میز.
یه لحظه کپ کردم. نگاه کردم ببینم خرده شیشه ها کجاست. خرده شیشه ای رو ندیدم.
با عصبانیت گفتم: کار کدوم یکی از شماست؟ قشنگ نگاهی به سیاه انداخت و دماغش رو گرفت بالا و رفت. سیاه انگار نه انگار چیزی فهمیده باشه مثل کلاه قرمزی سرگرم خُل بازیهاش بود.
تلویزیون رو به سختی بلند کردم و سرجاش گذاشتم و بررسیش کردم. درظاهر چیزیش نشده بود. روشنش کردم و همه چیز اوکی بود. بعد دیدم کابل اچ تی ام آی که از رسیور به پشت تلویزیون وصل بود کنده شده و سیم هاش زده بیربون. از ظاهرش معلوم بود وزن تلویزیون روی اون بوده و از سقوط ناگهانی و پرشتاب تلویزیون جلوگیری کرده اما در نهایت سیم ها از داخل سوکت کنده شده بودند.
بعد از سر پا کردن تلویزیون و توبیخ کردن پسرها و تعویض لباس، اومدم نشستم روی مبل جلو تلویزیون که دیدم سیاه دوباره رفته روی میز تلویزیون و آویزون تلویزیون شده تا دستش به تابلویی که بالای تلویزیون روی دیوار نصب بود برسه و تکونش بده. کلی دعواش کردم و تا اومدن همکلاسی حواسم به فضول خان بود که دوباره خرابکاری نکنه. همکلاسی که اومد و ماجرا رو شنید رو به پسرها کرد و گفت از شام و تشویقی خبری نیست. خنده ام گرفته بود. سیاه که انگار نه انگار.
به همکلاسی گفتم قشنگ چه گناهی کرده؟ بچه ام نزدیک چهارساله پیش ماست تا حالا هیچ خرابکاری نکرده.
همکلاسی تابلو رو از روی دیوار کند بلکه پسرک دیگه نره سراغ تلویزیون.
امروز با سلام و صلوات اومدیم سر کار.
دیشب به همکلاسی میگم از بس پشت سر پسرهای زهرا غر زدی که خونه خراب کن هستند(چون تا حالا دوبار تلویزیونشون رو شکستند)، خدا یکی بهت داد تا بفهمی بیچاره ها چی میکشند.
****
خدایا شکرت که با وجود اینهمه سختی و تنگناهای اقتصادی بازم اونقدر به مال دنیا بی اعتنا شدم که با دیدن تلویزیون روی زمین ، سکته نکردم.
****
دو روز در هفته برق کارخونه قطعه، یه روز بندر و گمرک ترکیده و و دو هفته مواد نرسیده، چند روزه کامیون داران اعتصاب کردند و بارها ارسال نمیشه، از پس فردا احتمالا آب هم جیره بندی میشه، خدا به دادمون برسه که تا چند وقت دیگه همه چیز چندبرابر گرون میشه و تا یکی دو سال دیگه اگر اوضاع همینجوری پیش بره کم کم باید سگ و گربه و سوسک و ملخ بخوریم.